در پی عواقب دکتر شاشا ، البرز با واقعیت از دست دادن پانته آ روبرو می شود. همانطور که او با طبیعت تملک خود دست و پنجه نرم می کند ، تلاش می کند از زنی که دوست دارد محافظت کند ، روابط آنها را تحت فشار شدید قرار می دهد. پانته آ تلاش می کند رابطه خود با دکتر را یک بار تصور کند و پس از گفتگو با البرز ، وی تصور می کند موضوع بسته شده است.
در تولد بعدی پانته آ ، البرز قصد دارد سفری مفصل را برای جشن گرفتن برگزار کند. پس از ورود ، او توضیح داد که تلفنش درست کار نمی کند ، بنابراین هر دو نفر برای خرید آیفون جدید می روند. پانته آ متوجه شد که ممکن است به حقیقت رابطه با دکتر ساشا پی ببرد ، بنابراین وی فاکتور را با رمز عبور خود از کیف البرز بدون اطلاع وی دریافت می کند. در یک لحظه رفتار غیر منطقی ، البرز ناامیدانه می خواهد با پانته آ صحبت کند اما می داند که مکالمه بد پایان می یابد ، بنابراین یادداشتی در مورد احساسات خود نسبت به شرایط می نویسد.
در بنگلور ، پانته آ بار دیگر احساسات خود را در این مورد روشن کرد و او موافقت کرد که البرز را دوست بدارد و ببخشد. با این حال ، این وضعیت در قلب او اثری برجای گذاشت ، زیرا او از نظر یک نوجوان عاشق پانته آ بود. شهوت و اشتیاق. پس از حدود هجده ماه ، این زوج در حال صرف شام در ونیز هستند و پانته آ بهانه خود را به دستشویی می برد. او قبل از بازگشت به میز با توضیحی باورنکردنی مدت زمان قابل توجهی را از دست داده است. البرز بلافاصله تصور می کند که اقدامات خود را پنهان کرده و مصمم است که از جزئیات آن مطلع شود.
بعداً پانته آ توضیح داد که عشق همانطور که البرز معتقد است مالک نیست. او یاد می گیرد که بفهمد عشق او با آنچه اکثر مردان در سراسر جهان باور دارند متفاوت است. در کتاب بعدی این مجموعه ، عواقب کس که آن را انجام داد و من آن را انجام دادم، او نتیجه را تلنگر می کند و یک بار دیگر قلب او را به دست می آورد.
Innehållsförteckning
صل اول: ابراز عشق
فصل دوم: به شخصی که دوستش دارید صدمه نزنید
فصل سه: بازی های آناهیتا
فصل چهارم: توضیحات با عشق
فصل پنجم: سرقت در میلان
فصل ششم: غیبت آناهیتا
فصل هفتم: شام عاشقانه در رستوران آپارتمان او
فصل هشتم: مشکلات ویزا
فصل نهم: همسران در سراسر جهان
فصل دهم: آناهیتا رنگها
فصل یازدهم: هیجان خرید ماشین بهتر برای او
فصل دوازدهم: انرژی های مثبت او
فصل سیزدهم: روز ولنتاین ۲۰۱۷
فصل چهاردهم: آخرین تولد او با من در یک قایق بادبانی
فصل پانزدهم: آناهیتا چشمهای بد دروغ
فصل شانزدهم: آخرین تولد من با پانته آ
فصل هفدهم: آناهیتا یک روپوش ابریشمی را به سرقت برد
فصل هجدهم: آخرین سفر ما به اروپا
فصل نوزدهم: سالگرد یک روز
فصل بیست: جراحی بای پس من
فصل بیست و یکم: اولین آبجو بعد از ۹۰ روز
فصل بیست و دوم: آخرین روز ولنتاین با پانته آ
فصل بیست و سوم: من تنش داشتم
فصل بیست و چهارم: اولین و آخرین اشتباه من ما را از هم جدا کرد
Om författaren
البرز آذر توسط پنتیا (لانا) قهرمان لقب گرفته است. داستان را البرز روایت می کند که روزگاری توسط زنی که دوستش دارد قهرمان بزرگی خوانده شد. با این حال ، او از عنوان نویسنده خودداری کرد. با توجه به اوضاع ، وی تصمیم گرفت که به دلیل خانواده اش از درگیری دوری کند. پنتیا ادامه می داد تا با البرز آذر کازانووا ، مارکو پولو ، قهرمان خود ، گل چیراژ جادو و غیره تماس بگیرد.
آذر با اعتماد به نفس با تمام موقعیت های زندگی خود روبرو شد و به حقیقت اعتقاد داشت. تجملاتی که در زندگی به دست آورد به دلیل فداکاری وی برای موفقیت در تجارت بود. آنها از هیچ میراث خانوادگی به ارث نرسیده اند.
مبارزه برای غلبه بر تمام مشکلات او با پافشاری در سن چهارده سالگی آغاز شد ، اما او علاقه به کار و فداکاری او را به موفقیت رساند. با این حال ، او همچنان منتظر نتیجه گیری موفقیت آمیز در دادخواست های طولانی مدت حقوق قانونی خود است. با گذشت زمان ، اولین عشق او همسرش بود که روژان همچنان در کنارش بود. پس از آن ، برخی از دختران دوست داشتنی از راه او عبور کردند. مهمترین عشق پنتیا بودن دوم بود.
رویای آذر برای تبدیل شدن به یک کارآفرین موفق از جوانی آغاز شد. تلاش وی برای دستیابی به نام در دنیای شرکت ها تا حدی محقق شد ، اما برخی از رقبای کثیف تجاری وی را در خریدهای دروغین مهار کردند. در آینده ای قابل پیش بینی ، داستان کامل زندگی او نوشته خواهد شد به امید اینکه قلب خوانندگانش را لمس کند. alborzazar.net